- seyed
- شنبه 15 مهر 1396
- 1554 بازدید
- 0 نظر
انشا در مورد دانشگاه
نظربدید
به نااام خدااا... موضوع انشاااا : در مورد دانشگاه هر چه مي دانيد بنويسيد. با سلام و عرض کردن خيلي تشکر خدمت آقا معلم بسيار خوب و دانشگاه رفته مان! در ابتداي نوشتن اين انشا من بسيار هيجان زده هستم و مي دانم که بايد در مورد مهمي انشا بنويسم و آن دانشگاه است! جايي که همه ي "ما" دانش آموزان زرنگ و درس خوان و تيزهوش آرزوي رفتن به آنجا را داريم! بايد بگويم که دانشگاه محل دانش است و با اينجا که محل ادب شدن بچه ها است خيلي فرق دارد . يکي از فرق هاي دانشگاه با دبستان اين است که ما در آنجا با دختر ها سر يک کلاس مي نشينيم و من فکر مي کنم مي شود با اذيت کردن آنها اوقات خوب و خوشي را سپري کرد! همچنين مي توانيم مداد رنگي هاي آنها را که از کيفشان بيرون مي ريزد برداريم و کمي بخنديم! در ادامه بايد بگويم چون دانشگاه خيلي بزرگ است ما به راحتي مي توانيم يک توپ "جهان" خريده و دو پوست کنيم و يک گوشه با بچه ها گل کوچک بازي کنيم . در ضمن من از برادر خودم شنيده ام که دانشگاه سلف و بوفه دارد و مي شود آنجا غذا خورد . من فکر مي کنم که اگر آقاي لواشک فروش هم با ما به بوفه ي دانشگاه بيايد ديگر همه چيز تکميل مي شود و ما به راحتي مي توانيم تا دکترا ادامه ي تحصيل بدهيم . البته برادرم در مورد سلف يک حرف هايي مي زند که حدس می زنم شوخي باشد! او مي گويد که در تن ماهي سلف خودش يک نصفه زنبور ديده است و يا يک بار در غذايش يک تار موي بيست سانتي متري بوده است! البته من مطمئنم که شوخي مي کند چون در ادامه گفت که آنها را برداشته است و بقيه ي غذا را خورده است! خب معلوم است که ديگر اين حرف خنده داري است! او مي گويد که در سلف دانشگاه گربه ها رفت و آمد مي کنند و آشپزخانه پر از "برنج گسترش" است ! يک بار هم به مامانم گفت اگر براي آبليمو شيشه ي خالي مي خواهي پشت ديوار خوابگاه خيلي زياد وجود دارد و خنديد که من دليلش را نفهميدم! البته خيلي تعريف هاي ديگر هم مي کند که من فکر مي کنم به خاطر هم اتاقي هاي نابابش است! او مي گويد که گاهي وقت ها ته راهروي خوابگاه را نمي شود ديد چون از دود سيگار و دود هاي ديگر که اسمشان را فراموش کرده ام پر است! يک نکته ي جالب که فکر مي کنم به درد درس علوممان هم بخورد بوي آمونياک است که برادرم مي گويد از آشپزخانه ي دانشگاهشان مي آيد او گفت که بايد بزرگ بشوم تا بفهمم بوي چه چيزي است و اين ماده ي موثر چطور باعث ژله اي شدن خورشت قيمه در عرض دو دقيقه مي شود! با همه ي اين حرف ها و شوخي ها من مي دانم که دانشگاه خيلي جاي خوبي است و حداقل آدم مطمئن است که حقش در رفتن به دانشگاه ضايع نمي شود ! ديگر پرهام _دوستم که بابايش دکتر است_ نمي تواند پارتي بازي بکند و همانطوري که به مدرسه ي ما آمد با دادن پول به دانشگاه بيايد!! من مي دانم که همه ي ما در يک رقابت سالم شرکت مي کنيم و مثل آن دفعه که قلي اينها سوال هاي علوم را از کشوي آقا معلم برداشتند و آقا معلم هم نفهميد کار چه کسي بوده است سوال ها لو نمي رود ! در دادن نمره هم هيچ وقت اشتباه نمي شود امکان ندارد درصد هاي ما را دستکاري بکنند! همه ي اين مسائل باعث مي شود که من با خيال خيلي راحتي به بابايم قول بدهم که مهندس مي شوم و از معتاد شدن خودم جلوگيري مي کنم! به نظر من اين دانشگاه رفتن بسيار خوب برنامه ريزي شده است و ما هيچ وخت بيکار نمي مانيم و سرمان گرم است ! چون ما وختي کوچک هستيم بهمان مي گويند که بايد درس و ادب ياد بگيريم و وختي که به پيش دانشگاهي رسيديم و به قول ننه خاتون "ديلم" خود را گرفتيم بهمان مي گويند بايد دانشگاه قبول بشوي و اگر نشوي خيلي بد است و بايد به سربازي بروي ! اگر قبول بشويم که بايد درس بخوانيم و اگر "مشکلي" پيش نيايد دوباره بايد کنکور بدهيم تا باز هم از سربازي فرار کنيم و همينطوري تا وختي که پير بشويم و حال و حوصله ي داد و بيداد و اظهار نظر در مورد هيچ هسته ، انرژی ، سهميه بندي و تمری را نداشته باشيم! اگر هم که از همان اول کار بد را انجام بدهيم و به سربازي برويم بايد بياييم و دنبال کار و زندگي باشيم و "اين حرف ها" براي ما نان نمي شود و به قول آقاي فردوسي پور از گردونه حذف مي شويم!! بابايم مي گويد که الان ما را طوري تربيت کرده اند که غم نان داشته باشيم و فکرمان اشتباهي منحرف چيزهاي بد بد نشود ! من اينجا خيلي خنديدم چون چطوري مي شود که باباي آدم را تربيت بکنند!؟ من که نديده ام کسي بابايم را تربيت بکند! غم نان هم خيلي خنده دار بود! فکرش را بکنيد قلي نشسته باشد و غمگين باشد و من از او بپرسم که چه شده است و او بگويد دارم براي نان سنگک خودم غم مي خورم! خيلي خنده دار است ديگر ! خب ديگر الان در خيال خودم در دانشگاه اصفهان قبول شده ام و بليت دارم! پس بهتر است تا اين خيال شيرين از کله ي من نپريده است انشاي خودم را به پايان برسانم! اين بود انشاي من!
يا علي...
انشا درباره دانشگاه
کلاس عشق - موضوع انشاااا : در مورد دانشگاه هر چه می دانید بنویسید
انشا موضوع در مورد درباره دانشگاه زندگی :: نمونه انشاء با موضوعات مختلف
دانشگاه - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
انشا درباره دانشگاه - کوپه
انشا درباره دانشگاه - دانلود فیلم
انشا درباره دانشگاه
انشا درباره دانشگاه - خبر ایرونی
متن طنز در مورد دانشجو - آسمونی
شهر مقدس مشهد - دانشگاه فردوسی مشهد
انشا درباره دانشگاه - ژیگول - برترین مجله تفریحی ایرانی - بلاگ خوان
گفتگوهای روزمره: نگارش انشا برای پذیرش دانشگاه|ShareAmerica
بارقه ی امید - انشا در مورد دانشگاه یا همون یونی..!
درباره کاشان | آثار تاریخی کاشان | دانشگاه علوم پزشکی | کاشان
انشا درباره فصل زمستان - پایگاه علمی تفریحی تیرکس
درباره زاهدان - دانشگاه سیستان و بلوچستان
درباره شهرستان فسا - دانشگاه فسا
انشا یک بچه دبستانی در مورد ازدواج (اوج خنده) - بیتوته
دانشگاه نیشابور - دانشگاه نیشابور
دانشگاه علوم پزشکی تهران | اخبار > 40 خاطره، 40 استاد
پاسخ به سؤالات شرعی مخاطبان درباره مسائل تحصیلی - khamenei.ir
دانشگاه هرمزگان - صفحه اصلی
آخرین پژوهشها درباره حیرت آورترین اسرار مغز انسان | Euronews
درباره شهر اراک - Arak University - دانشگاه اراک
معرفی رفسنجان - دانشگاه ولی عصر رفسنجان
۷ نکته که باید درباره آریایی قهرمان و عرب سوسمارخور بدانید – میدان
درباره شهر مقدس مشهد - دانشگاه علوم پزشکی مشهد
انشا تضاد معنایی درباره دحتر و پسر - میهنداد
درباره امیدیه
اولین دانشگاه نفتی ایران . ... درباره امیدیه .... امیدیه - بلوار دانشگاه - کدپستی 93719- 63731 - صندوق پستی 164 email : info@iauo.ac.ir ...
دیدگاه ارسال شده است
نمایش / مخفی کردن دیدگاه ها