انشا
  • seyed
  • پنجشنبه 19 مرداد 1396
  • , ,
  • 22946 بازدید
  • 0 نظر

 انشا درباره گذر رودخانه , انشا در مورد گذر رودخانه , انشای گذر رودخانه , انشا پایه نهم در مورد گذر رودخانه , انشا مهارت های نوشتاری در مورد گذر رودخانه , انشای زیبا درباره گذر رودخانه , در مورد گذر رودخانه انشا بنویسید , گذر رودخانه , انشاء درباره گذر رودخانه , مهارت های نوشتاری , فلسفه گذر رودخانه , گذر رودخانه را توصیف کنید , انشای حس خود را درباره گذر رودخانه توصیف کنید , انشا در مورد گذر رودخانه بنویسید ,

رودخانه را دوست دارم، گذر رودخانه را دوست دارم ،چرا که با دیدن گذر آب روان و بی صدایش آرامش وصف ناپذیر به دست می آورم .
گذر رودخانه را که دنبال می کنم مانند این میماند که خطه پایان ندارد و به هیچ وجه به.پایانش نمیرسم ولی بااین حال دوست دارم تا نیمی از راه را همراهی کنم به دنبالش که میروم بامنظره های شگفت انگیزی روبرو میشوم منظره هایی که تنها خالقش خدایی جز خدای یکتا نمیتواند باشد . به راستی که یکتا و بی همتاست و فقط اوست که قادر است چنین طبیعتی را آفریننده باشد .
در گذر رودخانه پابپای آب زلال و روانش میروم همچنان که به جلو میروم درختانی را در اطرافش می بینم که با شادابی سربه فلک کشیده اند یا بوته هایی که در کناره آن خودجوش جوانه زده اند .
گله ای از گوسفندانی را میبینم که همراه چوپان و سگ گله به کناره این گذرگاه آمده اند تا از خنکی این آب سیراب شوند و گوسفندان از گیاهان اطراف آن سیر .
جلوتر که میروم صدای قورباغه هایی به گوشم میرسد که گویا کسی را می خوانند شاید یکی جفتش را صدا میزند ویا آن یکی فرزندی مادرش یا ویا مادری فرزندش را .
راهم را همچنان که ادامه می دهم سنگهایی می بینم که گویا مرواریدانی درون صدف جای دارند هستند ، مرواریدانی از جنس بلور .
ولی همینطور که جلوتر میروم ساختمان ها و رستوران هایی را میبینم که بخاطره این پدیده زیبا ، این آب روان و رودخانه پاک رونق گرفته اند . به درون آب نگاهی میندازم تا شاید ماهی یا یه شگفتی دیگر ببینم ولی نیست ناگاه به جلوتر می روم  متوجه می شوم دیگر از آن همه زلالی و شفافیت آب خبری نیست قدم هایم را تندتر میکنم و سریع تر به.جلوتر میروم آی خدای من چشمم به منظره ای می خورد که از انسان بودنم در مقابل این همه زیبایی شرمگین و خجل می شوم .
زباله هایی میبینم که افراد بی فکر به داخل رودخانه روانه کرده اند ،زباله هایی که بعضی هایشان توسط رستوران ها به داخله اب انداخته شده است و بعضی از آن ها نیز توسط افرادی که چند لحظه ای در مسیر این گذرگاه توقف کرده اند ، آیا به.عواقب کار خود فکر نمی کنند که چه پیامدهایی دارد شاید باعث مرگ بسیاری از جاندارانی که چه در درون آب و چه آنهایی که از آب رودخانه میخورند شود .
چه زیبا نوشت سهراب ‘’ اب را گل نکنیم ‘’  شاید جمله ساده ای به نظر برسد ولی در واقع به نظره من  پرمعناترین و زیباترین جمله هاست .
چرا نباید بجای اینکه ازین زلالی و پاکی این رودخانه استفاده کنیم و لذت ببریم با برخورد ناصحیح و زشت خودمان نه تنها سلامت حیوانات بلکه سلامتی طبیعت را به خطر میاندازیم

----------

خورشید تازه سلام کرده می شنوی؟؟؟

صدای گوش نوازی شنیده میشود جلوتر که می رویم صدا بلند تر و واضح تر می شود این نغمه آب است،سرود طراوت،پاکی،لطافت،آرامش و…

آب چشمه از دل کوه می جوشد و به سختی سنگ های ریز و درشت را کنار می زند و روشنی را که میبیند روی زمین سینه پهن می کند گویا سفری درشت است.

قطرات آب که به هم پیوسته و دست به دست هم داده اند از میان کوها و دل تپه ها می آید و خبرسلامتی آنها را به جنگل و درختان کنار رود میرساند.

گاهی نسیمی می وزد و دست نوازشگرش خنکی دلچسبی را روزانه ی گونه هایمان می کند.برای ما که در شهر زندگی می کنیم،رودخانه ی یاد آور شادی،تفریح،هوای پاک و… است راستی این همه اب کجا می روند؟

مردم روستاها و آبادی ها و شهرهای کنار رود برای آبیاری مزارع درختان میوه از رود آب بر می دارند کمی پایین تر سدی بزرگ ساخته اند واز حرکت و گردش آب،برق و روشنایی می گیرند تا چرخ صنایع بگردد.

آب ها بعد از سفری طولانی و عبور از کوها و جنگل ها و دشت های فراخ،دست خود را به هم می دهند و رودخانه های زیبا دریای مواج را در آغوش می کشد،چونان فرزندی که مادر خود را در آغوش می کشد.

آبی که در رودخانه جاریست هنگام پیمودن مسیر طولانی در اطراف خود به حیوانات،گیاهان و انسان ها حیات و زندگی شادی می بخشد و سرانجام در ساحل دریا به خوابی آرام فرو می رود و دیگر شب است و هنگام خواب…

 

انشای شماره 2 درباره گذر رودخانه

یکی از جلوه های زیبایی آفرینش خداوند آب است .

آبی که از آسمان به صورت باران نازل می شود و گاه به شکل رودخانه ای بر روی زمین جاری می شود و طراوت و سرسبزی را به طبیعت هدیه می کند. رودخانه با گذر از میان جنگل،روح پژمرده ی گیاهان را بار دیگر به وجد می آورد و آنان را شاداب و سرزنده می گرداند.

وقتی رودخانه ی جاری و زیبا از روی سنگریزه ها عبور می کند، چه صدای دل انگیزی ایجاد می شود صدایی که به انسان آرامش می بخشد. این آرامش با گذر رودخانه از مسیر همیشگی اش ،ادامه می یابد و هر بار افراد بیشتری را به خود علاقه مند می کند.

گذر و حرکت پیوسته ی رود می تواند درس های زیادی را به هر بیننده ی آگاه بیاموزد. کمک به دیگران یکی از این تعالیم است. رودخانه بارها از روی هزاران هزار سنگریزه ی کوچک و بزرگ می گذرد و آنهایی را که می خواهند به پایین کوه بروند، بی هیچ منتی با خود حمل می کند و به مقصد می رساند .

گاهی هم نمونه ای برای از خودگذشتگی است؛ او وقتی صدای ناله ی جوانه ها را می شنود، به جوی های کوچکی تبدیل می شود تا به یاری آنان بشتابد . رودخانه چه مهربان است  گویا این مهربانی از خدایش سرچشمه دارد.

خدایا هر چه در سراسر این جهان است  همه  آفریده ی توست و اگر همین رودخانه ی زیبا نبود  این آرامش همیشگی از کجا پدیدار می گشت؟

یا کدام یک از آلات موسیقی می توانست چنین نوای گوش نوازی را ایجاد کند؟ پروردگارا این نعمت گرانبهایت را از ما نگیر و برای همیشه آن را جاری و روان نگه دار

انشای شماره 3 درباره گذر رودخانه

در کنار یک کوهستان زیبا رودخانه ای وجود داشت که بسیار تنها بود.او هیچ دوستی نداشت. رودخانه یادش نمی آمد که چرا به کسی یا چیزی اجازه نمی دهد تا داخلش شنا کنند. او تنها زندگی می کرد و اجازه نمی داد ماهی ها، گیاهان و حیوانات از آبش استفاده کنند.
به خاطر همین او همیشه ناراحت و تنها بود. یک روز، یک دختر کوچولو به طرف رودخانه آمد. او کاسه ی کوچکی به دست داشت که یک ماهی کوچولوی طلایی در آن شنا می کرد. دختر کوچولو می خواست با پدر و مادرش از این روستا به شهر برود و نمی توانست با خود ماهی کوچولو را ببرد. بنابراین تصمیم گرفت، ماهی کوچولو را آزاد کند. دختر کوچولو ماهی کوچکش را در آب انداخت و با او خداحافظی کرد و رفت.
ماهی در رودخانه بسیار تنها بود، چون هیچ حیوانی در رودخانه زندگی نمی کرد. ماهی کوچولو سعی کرد با رودخانه صحبت کند اما رودخانه به او محل نمی گذاشت و به او می گفت:”از من دور شو.”
ماهی کوچولو یک موجود بسیار شاد و خوشحال بود و به این آسانی ها تسلیم نمی شد. او دوباره سعی کرد و سعی کرد، به این سمت و آن سمت شنا کرد و از آب به بیرون پرید.
بالاخره رودخانه از کارهای ماهی کوچولو خنده و قلقلکش گرفت.
کمی بعد، رودخانه که بسیار خوشحال شده بود، با ماهی کوچولو صحبت کرد. آن ها دوستان خوبی برای هم شدند.
رودخانه تمام شب را فکر می کرد که داشتن دوست چقدر خوب است و چقدر او را از تنهایی بیرون می آورد. او از خودش پرسید که چرا او هرگز دوستی نداشته، ولی چیزی یادش نیامد.
صبح روز بعد، ماهی کوجولو با آب بازی رودخانه را بیدار کرد و همان روز رودخانه یادش آمد چرا او هیچ دوستی ندارد.
رودخانه به یاد آورد که او بسیار قلقلکی بوده و نمی توانست اجازه بدهد کسی به او نزدیک شود.
اما حالا دوست داشت که ماهی در کنار او زندگی کند، چون ماهی کوچولو بسیار شاد بود و او را از تنهایی در می آورد.
حالا دیگر رودخانه می خواست کمی قلقلکی بودنش را تحمل کند، اما شاد باشد.

انشای شماره

به نام خدایی که بدون یاد او زندگی تاریک است و انسان بدون تکیه گاه هراسان.یکی ازانعام خداوند،رودخانه است که می خواهیم امروز درمورد آن باهم یک محاوره ای داشته باشیم.
داشتم قدم می زدم که صدای دلنواز و آرامش بخشی به گوشم رسید.این صدا را دنبال کردم انگاربارقه ای از آرامش،نور و پاکی در دلم رسوخ کرده بود،هرچه جلوتر رفتم صدا بلندتر می شد و من بیشتر خوشحال می شدم.به رودخانه ای رسیدم،آنقدر هیجان تمام وجودم راگرفته بود که چیزی نمانده بودداخل آن بیفتم.
رودخانه ازمیان تمام سنگریزه هاواز دل سنگ های سخت و نرم بیرون می آید و جاری می شود و همچنین خبر سلامتی جنگل ها و طبیعت بی مانند و بی همتا را با خود می آورد،به همراه این خبر بوی خوش گل هاوگیاهان سبز و قرمز و صورتی و… را همراه خود برای ما می آورد.
دستم را داخل آب زلال و روان رودخانه کردم و صورتم راشستم، وقتی که دیدم آب بسیار تمیز است دلم خواست کمی از آن را بنوشم تا همان طور که این رودخانه روح پژمرده ی درختان وگیاهان راتازه می کند دل پژمرده ی من راهم تازه کند.لیوانم را از کیفم بیرون آوردم وآن را پر از آب کردم وقتی نوشیدم…وای وای چه مزه ای! مردم می گویند آب هیچ مزه و یا بویی ندارد،اما من این مزه ی خوب و بوی عالی را امروز احساس کردم.
آیا شما را با این محاورات سرگرم کردم ؟ این محاورات و گفت وگوها برای شما فایده ای داشت؟ من که خیلی لذت بردم ومن از خداوند وم عبود خود می خواهم که هیچ وقت نعمت هایش را از ما دریغ نکند!